شتر که از باربری زیاد خسته شده بود ، تصمیم گرفت که خودش را از این وضع نجات دهد. یک روز وقتی باری بر پشتش نبود، از شترهای دیگر جدا شد و چهارنعل به سوی بیابان گریخت. شتر به جنگلی سبز و خرم رسید که در آنجا شیری سلطان جنگل بود و گرگ درنده ، شغال حیله گر و کلاغ سیاه نیز درخدمت او بودند . شیر به شتر اجازه داد که در جنگل زندگی کند و تحت حمایت او باشد . مدتی به همین منوال گذشت تا این که شیر در نبرد با فیل وحشی زخمی شد و دیگر قادر به شکار نبود . پس به رفقای خود گفت، شما شکاری را در این نزدیکی جستجو کنید و به من اطلاع دهید تا آن را بکشم و غذای شما را تهیه کنم . گرگ و شغال و کلاغ با یکدیگر مشورت کردند و تصمیم گرفتند که شتر را که غریبه محسوب می شد از بین ببرند. شغال گفت:" اما شیر به او پناه داده است و به او خیانت نمی کند ." کلاغ گفت :" برای راضی کردن شیر باید از حیله استفاده کنیم . شما اینجا بمانید تا من جای دیگری بروم ، بقیه نقشه را وقتی برگردم برایتان تعریف خواهم کرد ." کلاغ نزد شیر رفت . شیر پرسید :" چکار کردید ؟ آیا چیزی برای خوردن پیدا کردید ؟ " کلاغ گفت:" ما همه جا را جستجو کردیم ، اما آنقدر ضعیف شده ایم که قادر به راه رفتن نیستیم. اما چاره ای برای حل مشکلمان وجود دارد . اگر اجازه دهید آن را رک و پوست کنده برایتان بگویم ." شیر گفت :" راه چاره را بگو ." کلاغ گفت :" راستش این است که شتر غریبه است و بود و نبودش برای ما فرقی ندارد . آن قدر علف خورده و خوابیده که از چاقی نزدیک است بترکد. بیشترین فایده او برای ما گوشت اوست ، تا ما را از گرسنگی و مردن نجات دهد. " شیر به کلاغ اجازه نداد که صحبتش را تمام کند و با عصبانیت فریاد زد : " شرم باد بر آنهایی که ادعای دوستی می کنند، اما به پیوندهای دوستی و صداقت توجهی نمی کنند . چگونه می توانیم شتر را بکشیم ، درحالی که قول داده ایم دوست و حامی او باشیم ؟ چرا مرا به شکستن قولم تشویق می کنی ؟ " کلاغ گفت :" شما درست می گویید ، اما عاقلان می گویند که در مواقع اضطراری ممکن است یک نفر فدای همه شود . شتر یک نفر است و ما چهارتا . با توجه به قول شما ، می توانیم راه حلی منطقی پیدا کنیم که اسم آن نقض قول نباشد . همه آنهایی که با هم می جنگند ، در گذشته دوست هم بوده اند . ما هم می توانیم بهانه ای خوب برای تبرئه کردن خود پیدا کنیم. به علاوه ، شتر تا این لحظه تحت حمایت شما بوده است و اگر شما این کار را نکنید ، در کشتارگاه کشته خواهد شد یا حیوانهای وحشی او را تکه تکه خواهند کرد. به هر حال ما همه آماده شده ایم که خودمان را قربانی شما کنیم . " شیر مدتی فکر کرد، اما چیزی نگفت . کلاغ به سوی گرگ و شغال برگشت و گفت : " همه چیز حاضر است . من درباره شتر به شیر گفتم . اول عصبانی شد ، اما عاقبت رضایت داد . حالا ما باید شتر را تشویق کنیم که با ما نزد شیر بیاید تا مانند ما فداکاریش را به شیر نشان دهد . بقیه کارها را درست می کنیم" . شغال گفت :" نظر خوبی است . " سپس آنها نزد شتر رفتند که علف زیادی خورده بود و داشت نشخوار می کرد . شروع به چاپلوسی کردند ، ابتدا شغال گفت : " آقای شتر ! ما اینجا آمده ایم تا با شما مشورت کنیم ، از شما به عنوان یک شخص باتجربه می خواهیم در حل مشکلی که پیش آمده کمک کنید . شتر جواب داد :" من شایسته این ستایش نیستم." شغال گفت :" همه دنیا از نجابت شما خبر دارند و به خاطر این خوبی و وفاداری ، شما را ستایش می کنند . همانطور که می دانید ، ما تحت حمایت شیر به راحتی زندگی می کنیم . حالا او بیمار شده و نمی تواند به شکار برود . ولی چون بر گردن ما حق دارد ، وظیفه ماست که بیماری او را تسکین دهیم . حتی با گفتن حرفهای شیرین هم می توانیم وفاداری خود را به او ثابت کنیم . بنابراین می خواهیم نزد شیر برویم و بگوییم که حاضریم خودمان را برای او قربانی کنیم. من می گویم که دوست دارم ناهارش باشم . شما می گویی که می توانی شام او باشی، گرگ و کلاغ هم چیزی شبیه این می گویند ."
گرگ گفت:" اگر ما این کار را نکنیم ، مردم ما را سرزنش می کنند و می گویند زمانی که شیر بیمار بود ، هیچ یک از دوستانش وفاداری خود را نشان ندادند. " کلاغ گفت:" بله ، دیروز شیر خیلی غمگین بود و می گفت که در تمام عمرش به حیوانها خدمت کرده ، اما امروز هیچ کس از حال او نمی پرسد. شیر ، قلب مهربانی دارد و اطمینان دارم که با این کار ، او با ما مهربان تر خواهد شد ."
شتر با شنیدن این حرفها گفت:" پیشنهاد خوبی است . او به من آزاری نرسانده است. پس باید به او خدمت کنم. از آنجایی که شما و شیر هیچ بدرفتاری با من نکردید ، حاضرم با شما همکاری کنم ." همه نزد شیر رفتند و بعد از احوالپرسی ، کلاغ سر صحبت را باز کرد و گفت :" ای شیر بزرگوار ، مدت زیادی تحت حمایت شما زندگی کرده ایم. شما بر گردن ما حق دارید . ممکن است گوشت من برای شما مفید باشد، بنابراین حاضرم خودم را قربانی شما کنم ، به این امید که بهبود یابید . " شغال گفت :" ای کلاغ ! گوشت تو به چه درد می خورد ؟ گوشت تو خوردنی نیست. " در این هنگام شیر سر خود را تکان داد و کلاغ سر خود را از شرم پایین انداخت . شغال ادامه داد:" ای شیر بزرگوار ، حقیقت این است که شما سالها غذای روزانه ما را تهیه کرده اید، من حاضرم زندگی ام را نثار شما کنم ". گرگ فریاد کشید: " ای شغال لاغر ! تو یک حیوان ترسو هستی و گوشت تو برای شیر مناسب نیست ." یک بار دیگر شیر سری تکان داد و شغال هم سر خود را از شرم پایین انداخت . گرگ ادامه داد :" اما من به عنوان یک حیوان قوی ، حاضرم زندگی خود را فدای شما کنم . امیدوارم گوشت مرا برای رفع گرسنگی تان قبول کنید ." شغال و کلاغ گفتند :" ای گرگ ، البته این فداکاری از روی وفاداری شماست. اما گوشت شما برای شیر ضرر دارد ." شیر چیزی نگفت و گرگ سرش را از شرم پایین انداخت .
حالا نوبت شتر بود. شتر ساده لوح که ابتدا کمی نگران بود، با حرفهای دیگران دلگرم شد و گفت : " من هم به خاطر همه محبتهای شما متشکرم و اینکه به من اجازه دادید از علفهای جنگل بخورم ، حاضرم برای بهبود شما خود را قربانی کنم. امیدوارم که..." کلاغ ، گرگ و شغال به شتر مهلت ندادند تا حرفش را تمام کند و همگی گفتند :" تو این حرفها را با ارادت تمام گفتی شتر ! از آنجایی که گوشت تو لذیذ و مغذی است ، برای مزاج شیر مناسب است . اگر راستش را بخواهی ، ما همیشه حس وظیفه شناسی و وفاداری تو را ستوده ایم ." آنها پس از این حرفها بلافاصله به شتر حمله کردند . او را پاره پاره کردند و خوردند . این بود عاقبت شتر ساده لوحی که از کار فرار کرد و فریب دشمنانش را خورد . ( کلیله و دمنه )
درباره وب
عشق مقدسه قدرشو بدونیم اینجا میتونی شعر مورد علاقتو حرف دلتو بنویسیو پیدا کنی امیدوارم بتونم کمکت کنم
جستوجو
ویژه مدیریت وب
لینک دوستان
برچسبها وب
عشق (59)
همای خواننده گیلانی (32)
فرزاد فرزین (25)
داستان (16)
دین (16)
اس ام اس (13)
جامعه (12)
دانلود (12)
احسان خواجه امیری (10)
حمید عسگری (10)
مجید خراطها (10)
محسن یگانه (10)
علی لهراسبی (9)
سران فتنه (8)
کامپیوتر (7)
جوک (6)
امام خمینی (6)
دکتر عباسی (5)
یاس (5)
امام علی (4)
بازیگران (3)
امام رضا (2)
شهیدان (2)
شهر (1)
حامیان بلک اسکین
تاریخ : چهارشنبه 89/11/27 | 1:21 صبح | نویسنده : مصطفی حسن نژاد | نظرات ()
آخرین مطالب
آی پی شما
ساعت
بینندگان عمومی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
حامیان بلک اسکین
امکانات وب
بازدید امروز: 33
بازدید دیروز: 5
کل بازدیدها: 531233